معرفی وبلاگ
با سلام. رفاقت وآشنایی من با شهدا خودش قصه ی طولانی و درازی داره واقعا هم در شهدا همه چی پیدا میشه.........فقط کافیه با هاشون رفیق بشیم امتحانش ضرری ندارخ بخدا...........تا عمر دارید باصفا میشید وبی قرار..........رفیق میخواید شهداء.........خدا واهل بیت میخواید بشناسید شهدا.......خیلی از ماها میگیم کی مثل اهل بیت میشه؟؟؟........ولی بخدا میشه مثل شهدا بود...........چون شهدا هم مثل خود مابودن........تو جمع ما زندگی میکردن.......با خود ماها نفس میزدن........اصلا میدونید چیه؟...........شهدا به ما یاد میدن میشه غیر معصوم بود ولی تو بغل معصوم جون داد.......شهدا زنده اند وما مرده........... نمیخواستم نصیحت کنم فقط میخواستی یه خورده فکر کنیم......بس نیست؟؟؟؟؟........التماس دعای شهادت.یاعلی
دسته
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 1125740
تعداد نوشته ها : 4110
تعداد نظرات : 39
Rss
طراح قالب

تو دیوانه ای.
کم داری.
اصلا همان روزهای شلمچه – هم سه راه مرگش در سال 65 و هم نشریه اش در سال 76 – مخت تاب داشت.
تو قاطی کرده ای مسعود.
هوس عملیات استشهادی کردی؟
تو که نه میلیاردری و نه در بالای شهر در محله های از ما بهتران خانه چند میلیاردی داری و نه کس و کارت در شرکت های بزرگ نفتی مدیرند و سهام دار!
تو بدبختی مسعود.
سه چهار تا نشریه زدی، یکی بعد دیگری بستند.
اگر پدرت دکتر بود! استاد بود! مدارس غیرانتفاعی برایت علم می کرد! اصلا .... بود! هم مجله داشتی هم روزنامه و هم پاچه همه را می گرفتی. تازه، برای خدا هم خط و نشان می کشیدی!
ولی تو هیچی نداری.
پول، رابطه، رانت، مقام، پست، منصب و ...
من که می دانم تو چه داری.
همه غیر آن چیزهایی را که در بالا نداری!

مسعود!
بیا و حرف مرا گوش کن.
ادا در نمی آورم.
ولی فکر کن "عباس نظریه" آن شب سرد اسفند 1364 کنار نهر "روفیه"، این را از من خواسته تا به تو بگویم.
فکر کن "محمدرضا تعقلی" با آن تن صدای نازک و ادا اطوارش، در خاکریز جاده "ام القصر" در آخرین ساعات 25 اسفند ماه 1364 از من خواهش کرده تا تو را نصیحت کنم.

مسعود!
آدم باش.
ادب داشته باش.
به دوستان شهیدت و شهیدان دوستت احترام بگذار.
اخراجی های 2 را نساز.
این قوم حسود لایسود، که حتی غلت زدن و شهادت بچه بسیجی ها بر روی میدان مین را تکذیب می کنند، حاضر شدند برای جلوگیری از پخش اخراجی ها از تلویزیون، خود را به آتش بکشند!
من و تو می دانیم افه آمدند. وگرنه اگر همین ها زمان جنگ این قدر غیرت داشتند که جنگ را صد باره برده بودیم!

مسعود دیوانه!
اخراجی های 2 را نساز!
اینها که اصلا روح نامردشان از ساخت اخراجی ها خبر نداشت، با پخش آن این گونه برآشفتند و لعن و نفرینت کردند.
پس حساب کن امروز، که می دانند داری چه می کنی، شمشیر در کف ایستاده اند.
همین ها که آن روز سرباز عراقی را غول می پنداشتند و حضور در عقبه جبهه را واجب تر از خط مقدم می پنداشتند، امروز تو را همچون "ماهر عبدالرشید" فرمانده سپاه سوم عراق می پندارند و شمشیر بر گردنت می نهند.

مسعود!
اینان که نسبت به همرزمان و دوستان و نان و نمک خورده شان غیرت ندارند، بدان با تو چه خواهند کرد.
و باز تو می شوی مشکل اصلی مملکت.
آمریکا کیلویی چند است.
اهانت به پیامبر (ص) که اهمیتی ندارد، برای مقابله با اخراجی ها خود را می درند و به آتش می کشند!

می سازی مسعود؟!
بیچاره!
من دلم برای تو نمی سوزد.
برای فاطمه کوچکت، خانواده ات می سوزد.
برای سابقه جبهه ات.
برای نمازهایت که تکفیرت کرده و می کنند.
برای ...

اصلا به من چه.
هر کاری می خواهی بکن.
بساز.
اخراجی های 2 – 3 – 4 و ...
ولی منتظر نباش برایت فرش قرمز پهن کنند.
جماعت حسود را که خوب می شناسی.
به من چه.
من گفتم.
تو مثل دفعات قبل که من می ترسیدم ولی تو می خندیدی، کار خودت را می کنی.
مثل انتشار شلمچه.
مثل ساخت فقر و فحشا.
مثل ...

گوش نمی کنی؟
به درک.
کار خودت را بکن.
ولی روی من به عنوان هنرپیشه نقش اول و دستیار کارگردان و ... حساب نکن.
آن ده ها میلیون تومانی را هم که بغض دارهای دین دار نما! شایعه کردند که بابت اخراجی های 1 به من دادی، مثل استخوان بینداز جلوی همان ها. تا حداقل دهان شان کمی بسته شود.


X